سادگی مرا ببخش که خویش را تو خوانده ام *** بـــــرای برگشتن تــــو به انتظار مانــــده ام
ســـادگی مرا ببخش که دلخوش از تو بوده ام *** تو را به انگشتر شعر مثل نگین نشانده ام
به من نخند و گریه کن چــــرا که جز نیـــــاز تو *** هر چه نیاز بود و هست از در خانه رانده ام
گنــــــاه از تــو بود و من نیازمنــــــد بخششت *** چــــــرا که من از ابتدا تـو را ز خود نرانده ام
گناهکــــار هــر که بود کیفر آن مال من اسـت *** به جـــــرم آن داغ عطش بر خود نشانده ام